بالش خوش خط و خال
يك حديث خواندم از مولا علي عليه السلام نميدونم چرا ياد بالش گرم و نرمم افتادم يكم كه دقت كردم ديدم پر بيراه هم نرفتم…. بايد خميازه كشان از دست خواب بيش از حد و اين بالش ها و رختخواب هاي گرم و نرم فرار كرد …گاهي غبطه ميخورم به حال بزرگاني كه از رختخواب گرم و نرم حذر ميكردند و به خواب اندك و رختخوابي خشن و نچسب برميگزيدند…. مثل آيت الله بهجت(ره)….ولي ما كجا و آن بزرگواران كجا…….
بايد رفت تا راه باز است چون جاده پر پيچ و خم و بسي دراز استحال كه دستمان ميرسد كاري كنيم تا دستمان از دنيا كوتاه نگرديده است و پشيماني سودي نداردبايد قبل از آنكه زود دير شود دست كشيد از حماقت و خردمند گشت و به اندك حلال لذت هاي دنيا بسنده كرد و كار بسيار نمود .
اين هم حديثي كه منو از خواب غفلت بيدار كرد:
داستان دنيا ,داستان ماري است كه اگر دست بر آن بكشي نرم است ولي در اندرون زهري كشنده دارد.فريب خورده ي نادان به طرف آن ميرود ولي خردمند عاقبت بين از آن دوري ميگزيند.
خيلي سطحي نگاه كردم به دور و برم بالش عزيزم نشانه رفتم ….بروم يكم عميق تر نگاه كنم و مابقي مظاهر فريبنده ي دنياي اطرافم را بهتر بشناسم.