اين كه داري ميخواني نماز است
تازگي ها كمي عاقل تر و فهميده تر شده ام و قصد كرده ام كه سعي كنم كمي فكر دنيا را حداقل در نماز از سرم بيرون كنم .چند روزي بود تلاشم براي حضور قلب در نماز تا حدودي موثر بود وبه قول معروف آدم شده بودم.
يك روز كه كلي كار سرم ريخته بود وقت نماز ظهر نمازم را شروع كردم اونم چه نمازي… كلا تصميم مباركم را فراموش كرده و تمام كارها و برنامه هاي روزانه جلوي چشمانم رژه مي رفتند و در ذهنم طبق اولويت مرور ميكردم كه بعد از نماز دوباره دست به كار شوم. به ركوع ركعت دوم كه رسيدم يك نهيب به دلم گذشت اين كه داري ميخواني نمازه…. و اين شد كه با خجالت هر چه تمام حواسم را جمع نمازم كردم و فكر امورات دنيايي را براي دقايقي تعطيل
و اين نهيب و به خود آمدنم را مديون فرشته ي سمت چپ بودم يا سمت راست يا روبرو يا پشت سر نفهميدم. گويي مامور بود و از معرفي خود معذور.فقط مطمئنم از شيطان رجيم اين نهيب ها بعيد است…
الحمدلله علي كل حال