از عشق زميني تا عشق خدايي
ميگفت با خدا يه معامله اي كرد كه مزد حيا و عفت پيشگي اش را اين قرار بده كه عشق مخلوقش رو از دلش بگيره و عشق خودش و امام زمان رو به جاش تو دلش قرار بده گفت همان هم شد…و لطف خدا شامل حالش شد
و سير صعودي عجيبي در معنويتش پيدا كرد…
گفت بعضي وقت ها كه به سبب درگيري فكري راه كج ميكنم و خدا رو فراموش كنم و سرگرم دنيا بشم و بعضا هم كاهل نماز
قبلا با بلا حالا با يه خواب خدا منو به خودم مياره
وقتي ديگه خيلي از رده داره خارج ميشم به خواست خدا خواب اون عشق زميني فراموش شده و دقايقي ابتلا به بيقراري و درد عشقش كافيه تا به خودم بيام …
چون دقيقا منم حكم همون آدم را پيدا ميكنم وقتي دنبال خواهش ها و علايق خودم ميرم و بي اعتنا ميشم نسبت به خالق عاشقم
و شرمنده ميشم از خودم بخاطر غفلت و خودپرستي و دوباره از خدا ميخوام منو ببخشه و اون عشق درد آور را از دلم بگيره و دلم رو لبريز عشق مقدس خودش كنه
ميگفت: مهربوني خدا حد نداره و انگار منتظره برگردم … انگار نه انگار بد كردم…. با لطف بي نهايتش تحويلم ميگيره
دوباره حريصانه و عاشقانه نمازهاش رو از همون روزش اول وقت ميخونه و ذكر گفتن چشماشو نمناك ميكنه ومتوجه و مجذوب ذات اقدس اله ميشه
و هر لحظه خدا را حاضر و ناظر ميبينه و به يادشه…
خوش به سعادتش
خوب فهميده كه هيچ كس ارزش عشق و عاشقي رو نداره جز الله، الإله، الواحد، الأحد، الصّمد، الأوّل، الآخر، السّمیع، البصیر، القدیر، القاهر، العلی، الأعلی، الباقی، البدیع، الباریء، الأکرم، الظّاهر، الباطن، الحی، الحکیم، العلیم، الحلیم، الحفیظ، الحقّ، الحسیب، الحمید، الحَفِی، الرّبّ، الرّحمن، الرّحیم، الذّاری، الرّازق، الرّقیب، الرّؤوف، الرّائی، السّلام، المؤمن، المهیمن، العزیز، الجبّار، المتکبّر، السید، السبوح، الشهید، الصّادق، الصانع، الطّاهر، العدل، العَفُوّ، الغفور، الغنی، الغیاث، الفاطر، اَلفرد، الفتّاح، الفالق، القدیم، الملک، القدّوس، القوی، القریب، القیوم، القابض، الباسط، قاضی الحاجات، المجید، المولی، المنّان، المحیط، المبین، المقیت، المصوّر، الکریم، الکبیر، الکافی، کاشف الضّر، الوتر، النّور، الوهاب، النّاصر، الواسع، الودود، الهادی، الوفی، الوکیل، الوارث، البرّ، الباعث، التّواب، الجلیل، الجواد، الخبیر، الخالق، خیر النّاصرین، الدّیان، الشکور، العظیم، اللطیف، الشافی
خوب فهميده كه هيچ انس گيرنده اي بهتر از خدا نيست… هيچ معشوقي صميمي تر و همراه تر و با وفاتر از خدا نيست
خوب فهميده كه عاشق خدا بودن درد دوري و جدايي نداره
عاشق خدا بودن سبب سعادته..با يك تير نه يكي نه دو تا بلكه هزاران نشانه زدنه
مراقبي گناه نكني چون عاشقي و نميخواي ازش دور و جدا بشي
طبق ميل و خواست معشوقت رفتار ميكني كه در نظر معشوقت عزيز بشي
و از چشمش نيفتي و خدا هم عاشقت بشه و به قرب و وصال جاودانه اش برسي
بهتر از اينكه ما عاشق خدا باشيم اينه كه خدا عاشقمون بشه
عاشق خدا باشه و معشوقش ما
خدا همه ي بنده هاش رو دوست داره ولي عاشق يه عده از بنده هاي پاك و خاص و مخلصه