08 دی 1395
وهمين جاي بسي تعجب دارد
هر شب
فراموش ميكنيم همه ي گذشته ي تاريك را و
بي خيال ميشويم همه ي آينده و عاقبت مبهم و تاريكتر را
و سر بر بالين غفلت مينهيم تا خود صبح ميخوابيم
و صبح
چشم من انسان
گاهي خيلي دير تر از اين زمين بي جان
نور تجلي طلوع را ميبيند
وهمين جاي بسي تعجب دارد
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بحر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری