گوشش بدهکار نبود که نبود
گوشش بدهکار نبود که نبود
دست بردار نبود که نبود
دنبالش کردم از پنجره ی اتاق فرار کرد و برگشت ادامه داد به آزار و اذیت و شیطنت
دوباره دنبالش کردم و اینبار گیرش انداختم
وقتی که عصبانیت و جدیتم را برای تنبیه دید
و راه فراری ندید
با گریه و زاری یک نفس میگفت ببخشید ببخشید
بهش گفتم حالا که گیر افتادی میگی ببخشید؟
با ترس و التماس گفت : خودت گفتی هر وقت کار بدی کردیم زود بگیم ببخشید
…خودت گفتی…مگه خودت نگفتی؟
با اینکه چشمم آب نمی خورد که سر عقل آمده باشد ولی همین ترس و معذرت خواهی را ازش قبول کردم و رهاش کردم تا ببینم چه میکند…
چقدر این اتفاق برایم حس آشنایی داشت….
یادم آمد به این آیه ی تکان دهنده
وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ ۖ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ ۚ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا
(آیه ی 67 سوره اسرا)
و چون در دریا به شما خوف و خطری رسد در آن حال به جز خدا همه آنهایی که به خدایی میخوانید از یاد شما بروند، و آنگاه که خدا شما را به ساحل سلامت رسانید باز از خدا روی میگردانید، و انسان بسیار کفر کیش و ناسپاس است.
چه بسا بارها به سبب نافرمانی و گناهان بسیار عرصه زندگی بر ما تنگ شد و از روی ناچاری و اضطرار خدا را خواندیم و از او طلب نجات و بخشش کردیم ولی همین که در فراخی و خرمی قرار گرفتیم فراموش کردیم همه ی مهربونیه خدا رو و دوباره بنا را بر نافرمانی و هواپرستی گذاشتیم.
ظلمت نفسی یا سیدی و مولای
__________________________
اعراض از ياد خداوند عامل تنگنايی در زندگی انسان :
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى، و هر كس كه از ياد من اعراض كند ، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم.»آيه ۱۲۴ سوره مباركه «طه»