به درب مسجد که رسیدم ، مردم با دیدن من شروع به گریه کردند.
قریب سی سال قبل مبتلا به مرض سرطان حنجره گردیدم و همه دکترهایی که مرا مداوا کرده بودند از علاج و بهبودی من مایوس شده و گفتند: که مرض تو قابل معالجه نمی باشد بطوری که دیگر قادر به صحبت کردن هم نبودم .
مایوسانه از تهران به بندر برگشتم . روزها به طور سخت و پیاپی می گذشت تا اینکه ایام محرم فرا رسید، بنده چون ایام محرم الحرام برای تبلیغ دین منبر می رفتم ، با خود اندیشیدم که منبری اینجا من بودم ، همه از اطراف برای عزاداری (حضرت سیدالشهدا (علیه السلام )) به اینجا می آمدند و من بر ایشان منبر می رفتم ، اما امسال دیگر محروم شده ام باری ، با یاس و دلتنگی زیاد، در منزل بستری بودم .
روزی (کتاب العباس ) نوشته (مرحوم سید عبدالرزاق مقرم قدس سره ) را مطالعه می کردم ، به این مطلب رسیدم که نوشته بود: (اگر کسی حاجتی داشته باشد و متوسل به (ام البنین (علیه السلام )) مادر حضرت (قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام )) شود و روز شنبه هم به نیت حضرت روزه بگیرد، حاجتش برآورده می شود). در همان آن توسلی پیدا کرده و گفتم : (یا ام البنین ، ما هر سال مثل امشب گریه می کردیم و منبر می رفتیم ولی امسال محروم شده ایم .)
وقت نماز مغرب و عشا شد، نماز خواندم ، گویی کسی به من گفت : به مسجد برو، در مسجد برنامه عزاداری بر پا بود ولی من در آنجا حضور نداشتم و منبری هم که مردم برای انجام سخنرانی در دهه محرم الحرام به مسجد آورده بودند خالی بود. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و در منزل بنشینم ، لذا به طرف مسجد حرکت کردم . به درب مسجد که رسیدم ، مردم با دیدن من شروع به گریه کردند. من هم متاثر شدم که امسال نمی توانم کاری بکنم .
اما پس از آنکه وارد مسجد شدم ، بی اراده به طرف منبر حرکت کردم تا کنار منبر رسیدم ، و سپس از پله های منبر بالا رفتم . (برای چه بالای منبر می روم ؟!)، خودم هم نمی دانم .
پس از آنکه در بالای منبر قرار گرفتم ، یکدفعه شروع کردم به (بسم الله الرحمن الرحیم ) گفتن و یک ساعت و نیم صحبت کردم . چه مجلسی شد همه ناله و گریه و ضجه می زدند انگار نه انگار که من آن آدم قبلی می باشم . متوجه شدم کسالتم رفع شده است از آن وقت الی یومنا هذا دیگر بحمدالله کسالتی ندارم . این است معجزه پسر رشید (ام البنین (علیه السلام ) حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام ).
ساقی کوثر پدرت مرتضی است
کار تو سقایی کربلا است
مدح تو این بس که شدی ملک جان
شاه شهیدان و امام زمان
گفت بتو گوهر والا نژاد
جان برادر بفدای تو باد
شه که بفرمان برادر رود
کیست ریاضی که فدایت شود
?کتاب کرامات العباسیّه (معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت )
#حدیث_روز